قصه بهراد
موسسه بهراد بنکدار سازمانی است مردم نهاد، غیردولتی و غیرانتفاعی که در بهمن سال ۱۴۰۰ برپایه ایده و پیگیری های مادر بهراد فعالیتهای خود را آغاز کرده است. بهراد در چهارم بهمن ماه و در سن ۶ سالگی در اثر ابتلا به بیماری سرطان از میان ما رفت و این مسیر با حمایت داوطلبان و حامیان و با دریافت مجوز قانونی، از بهمن ۱۴۰۰ شروع به فعالیت کرده است.
" من اینجام، هستم،عاشقم، عاشق پدر و مادرم
باورتون میشه، آرزو میکنم، عاشق مامانم باشم."
“دوسالگی”
چند روزیه که بعد از تولد دو سالگی بهراد تب شدید داره.
بهراد هنوز نمیتونه حرف بزنه و با گریه درد را نشون میدهد.
– بعد از چندین مرتبه مراجعه به پزشک :
پزشک: لطفا سریعا سونوگرافی نمایید.
“پدر و مادر نگران”
پزشک سونوگرافی: متاسفانه تودهای در قسمت شکمی ۱۲ سانتیمتر-احتمالا از خانواده سارکوم
مادر: سارکوم؟ خطرناکه؟
پدر: چه باید کرد؟
بهراد: بریم خونه در حال گریه کردن
-پزشک بهراد بعد از دیدن سونوگرافی :
متاسفانه به نظر نوعی تومور سارکوم است. جهت بستری در بیمارستان آماده شوید.
“بیمارستان”
“جراحی- پاتولوژی- تومور سرطانی بدخیم-RMS”
– پزشک بهراد: شیمی درمانی، آغاز کنید – نوعی بدخیم. امیدوارم موفق باشید.
“شیمی درمانی- درد- شیمی درمانی”
تولد سه سالگی در بیمارستان با هم جشن میگیریم.
یکسال شیمی درمانی.
دوران خوب بعد از شیمی درمانی، امید ، آرزو، باز هم امید.
مرسی بهراد، نشون دادی چه قدر میشه قوی بود، به سن و اندازه نیست
“بعد از تولد چهارسالگی”
تومور مجددا آمد- اینبار بزرگتر و قویتر
“بیمارستان- جراحی”
باز هم امید و باز هم آرزو
“بعد از تولد پنج سالگی”
پدر میداند که تومور مجددا رشد کرده است.
تایید این موضوع صحبت دکتر بعد از سونوگرافی دورهای است.
مادر، بهراد، چه دورانی شروع میشود.
“بستری – جراحی”
اینبار دنبال راهی جدید
پزشک بهراد: دیگه نباید جراحی کرد- راهی جدید- مسیر جدید، سفر جدید
“مسیر سبز”
پدر: آمادهایم بریم آلمان
مادر: همیشه همراهم- پسرم، بهرادم – طاقت بیار.
زیباترین دوران زندگی:
همه ما هم هستیم- در کنار هم هستیم-عاشقانه در کنار هم هستیم.
زمان زود میگذره.
“بهراد تحت نظر دکترهای آلمان”
روزهای سبز، ساعتهای خوش، خندههای از ته دل، مرسی بهراد
عاشقانه کنار هم بودن را تمرین میکنیم.
پدر و مادر، نگرانی از نگاههای معنیدار به همدیگر آشکار است، با وجود این لبخند رضایت کاملا مشهود است.
“آخرین بهار”
این بهار همراهش خبری دارد، تومور مجددا آمد.
شروع درمانی سخت، چندین بار جراحی
نه، این بار تومور با تمام قدرتش آمده است.
دکتر: تومور قابل برداشت نیست- ولی امید است- شیمی درمانی – داروهای جدید.
“تولد ۶ سالگی”
تولد ۶ سالگی باور نکردنیه-همه دور هم هستیم- حتی تومور ۱۶ سانتیمتری که هنوز در بدن بهراد است
در خانه هستیم- تابستان داغ- مرسی بهراد که تولد باهم هستیم.
میدونم چه قدر برات سخته
پدر و مادر: پسرم تولدت مبارک- عاشقتیم.
“پاییز و زمستان تلخ”
“جراحی- شیمی درمانی”
دکتر بهراد: دیگر امیدی نیست.
پدر و مادر: هنوز امید هست- هنوز امیدواریم- بهراد تسلیم نشده است.
سه ماه است که در حالت کما است
بهراد دوستت داریم.
صدای ضربان قلب روی مانیتور نشان میدهد که هنوز بهراد هست.
“روانشناس بیمارستان”
بهراد آزاد است – تا به حال ندیدم سه ماه در کما کودکی در این سن و سال دوام بیاورد،
فکر کنم که خیلی عاشق پدر و مادرش است باید منتظر باشیم تا قلب او رضایت دهد.
“نفسهای آخر”
۴ بهمن، شنبه مادر کنار بهراد، در حال خواندن قصه، ضربان قلب بهراد نامنظم
ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر ضربان قلب بهراد ایستاد.
آرزوی مادر: پسرم دوست داشتم در این لحظه کنارت باشم.
بهراد مرسی ممنونم که ما رو به عنوان پدر و مادرت انتخاب کرد
تو بهترینی پسرم.
بهراد : این هم آخرین هدیهام، تقدیم به مادرم.
تماس با ما
- موبایل : ۹۸۹۰۰۱۰۷۸۸۸۸+
- ایمیل : Info@behradcharity.com
- آدرس : شريعتی، پايين تر از پل رومی، ساختمان ديپلمات، پلاک ۱۸۱۲ واحد ۱۰۱
- اینستاگرام : behrad.charity@
- ساعت کاری : شنبه الی چهارشنبه ۸:۳۰ تا ۱۶:۳۰